پس از باران مرا تنها میان جنگل رها کنید تا آب پاکی روی دست دنیا بریزم ومثل…
رازکوچه بن بست
100 مقاله
زندگی سهم زیادی ست از پاورقیهای بسیاری که تن داده اند به درحاشیه بودن این اصل ماجراست…
در نیلگون بیکرانه ی نگاهت غرقه می شوم با التماسی همیشگی وبغضی بلند که صیقل می دهد…
عشق را از بر بودیم وشهد شیرینش راجرعه نوش دستهایمان تقاص کدامین گناه را دادند وچه شد…
شبیه هیچکس نبوده ای ومن دستهای تو را در تندباد هذیان پاییزی سخت گرفته ام حالا چشمهایت…
نشسته ام روبروی پنجره هایی باز که جان مرا پیوند می دهند به حوالی چشمانت جایی آنسوتر…
هم آغوشیم با درد با رازهای تلخ زندگیمان وتلخی خاطره هایی که آه از نهادمان بلند می…
سینه سرخی آسمان و بدگمانی های من به رابطه ای که دلشوره هایش گونه هایم را می…
سالهاست پوشینه پشمین به تن دوخته اند ما را به ساحل زندگی سالهاست دریا ما را با…
اشکهای تو را می خرند تمام وجودم من این حس عمیق دوست داشنت را سالهاست نظاره گرم…