برگ ریزان پاییز سکوتی سرشار از آوا ولبخندی نمکین در هزار توی حیاط خانه سوسوی نگاهی لبریز…
رخداد آبان
100 مقاله
مجموعه شعر سعر سپید
وبلند بلند می خندیدی ومن چه ذوق عجیبی داشتم تو از راز کوچه بن بست پرسیدی من…
دیوار برلینِ تنهایی را فرو ریختیم وحالا آغوش هاست حکمرانی می کند میان ما برگردیم به همان…
زندگی لباس نافرمی بود که برتن تو زار می زد صدای فرو ریختن تو را از عمق…
نیمکت خالی چشمی که سودای تو را داشت آمدن ،نیامدن ومن که بی حضور تو شبیه پرنده…
برمی خیزم شبیه پرنده ای از شاخساران درخت تا در انزوای بی کسی خویش ثمره ای باشم…
دلتنگی هایم زیر نور آفتاب مستقیم ،هراسان می تابد بر گلهای قالی در حیرتم درگوش باد چه…
خوشحالم که توهستی وهرشب دست واژه هایت را می گیری به خانه ی من می آیی برایم…
آتش عشق درونم را هیچ آبی سرد نمی کند مرا به جرعه آبی مهمان می کنند غافل…
دستهای تو … کان سخاوتند و آرامش وجودی مرا سبب من به پروانگی دل خویش ایمان دارم…