لابلای شاخه های گل تصویر ماهتابی تو چه درخششی دارد اصلا تو آمده ای که جهانم را…
سیصد وشصت و پنج
97 مقاله
واژه واژه بردیای جانی تبلور نقوش مهربان تو تمثیل آفتاب آفتاب نور است صور اسرافیل چشمانت هگمتانه…
لبخندهای تو از پشت پنجره به من چشمک می زند قصد رفتن داشتم برمی گردم با کوله…
سرگردانم در باور عشقی عمیق واین روزها نمی دانم چرا قطار شعر من به مقصد نمی رسد…
درتیر رس نگاه های پیوست شده به قاب پرده ها جا مانده غوغای مهربانی آغوش زنی…
تب تند عجیبی ست شرجی بغض آلوده اشک زنی کنار پنجره بی آنکه بداند کائنات از غم…
واژه واژه های سپیدم طعم لبخند تو شد درآن لحظه هایی که درافق های روشن باور نور…
پنجره ای رو به نور نفس کشیدن در هوای آزادی دیوارهای زخمی دستهای خون آلود استبداد واژه…
بهار ؛ فصل جوانه زدن ما بود وحالا من آن نشاط بهارانه را در وجودمان نمی بینم…
من گریه ام گرفته به حرمت پرندگی ات قسم درمن حلول کن شبیه ماه در دل آسمان…