گاه شب می شوم خلاصه ای از آرامش و تمام کارم می شود تماشای زنی که …
سیصد وشصت و پنج
آرامش محضی ودر تصویرهای خیال انگیز روزها وشبهایم یادت جاریست سالهاست در من لبخندهای مهربان تو ودستان…
تو از پنجره می آیی من پرده ها راکنارمی زنم خدا می داند آشپزخانه بوی توراگرفته است…
ایستاده ام به تماشا برش های خاکستری صدایت را در صفی طولانی از عقربه ی پلک های…
تصویر مات تو درآینه تولد دیگری ست از تو تا فاصله ها را به من نشان دهند…
همراه نسیم جوی آمدی خرامان در بسامد واژه های دلنشین نامت را هجی کردم آب روانی بود…
فصلِ رقصِ پاییزیِ گیسوهایت در آبانگانِ خسروانیِ لبخندهایِ گل اناریِ تو و چشمک نگاه در فربهی…
غمباری درد از گونه هایش سیل مدام آهم بود در مناظره ای که دلشوره وار چشمهایش برایم…
ایستاده امیدوار شال غم به دور افکنده تا دوردست های افق را نظاره گری وشادمانه در طلبی…
به دره هایی عمیق پرت می شود خیالم سالهاست این منظره در تکرار تنهایی من لباسی نوبه…