فرصت دیدار نداشتیم دست برپوست شب کشیدیم از هاله های نور گذشتیم وستاره ها را بغلی شعر…
سپیدهای بیقراری
خداشاهد است این ساختمان دیگر فقط یک ساختمان مسکونی نیست بزنگاه عشق است ومهتاب هرشب بوسه باران…
با من بگو: چگونهای وقتی پنجرههای شهر، در دلِ شب، بغضِ دلتنگی میگیرند، و دهانِ تو پُر…
شب آرام آرام بغل می گیرد تنهایی هایم را درست مثل عصرهای زمستانیِ دم غروب که کلاف…
توکیستی ؟ و تفسیر کدامین آیه ای بردستان فرشتگان ساکن زمین بگونامت چیست؟ که دربلوای انتخاب ها…
نامت راکه صدا میکنم و تو برمیگردی به اصل ادراک وجود شبیه قطاری که ریلهای خالی از…
این شعرها بندرگاه کلماتند درتنش آبی زمین وجالیز واین خاک خیابان خیس خورده ای است که به…
از دلتنگی به سوی تو کوچ خواهم کرد دلم می خواهد باران شوی وبباری بردستهای خالی من…
از روشنایی حرفی بزن که تاریکی چون رشته های نخ در تاروپودم قلاب بافی کرده نه اینکه…
اگر دربیداری بهسراغم نیایی گلهمند میشوم ازتو ازتو که سالهاست درحسرت دیدارت شبها وروزها را به سرشک…