چشم درراهم تا بازآمدنت را به شکوه بیکرانه ای آذین ببندم شهر غرق شعف شود وچشم های من از حظ وجودت آلاله بچینند حالا که وقت رویش گل های شمعدانی نزدیک است #علیرضا_ناظمی 2
من آغاز توام درمن دیگری وقتی درچکامه ها عقلانیت سرک می کشد وسایه های سیاه درروشنای سپیدشعرها پا می گذارند هولکی روی سطرها تو نسبتت را با من بگو واز حافظه تاریخ رد شو رد تاریکی رابزن بگذار دیگران حدس بزنند که پیشتر ازاین هم…
حلقه های مهربانی آغوش باز رؤیا ساحت قدسی نگاه تو آرامشی توأمان با حظ تماشایی گیسوان تو رخ در رخ آفتاب شور آمدنت از بیکرانه ها افراشته قامتت در رزم واره دلکش حضورت دستی که به سمت تو دراز است دستی که از من برمی…
خیلی بهم ریخته بودم شبیه چنارها های کنار خیابان که به تن شان رمقی نمانده است یادت آمد ودر دل وجان تسلای خاطر شد بوی فنجان قهوه ی تازه تو اول صبح سلام های بی مانندت به وقت همدلی برای مخاطب خاصی که من بودم…
از دلشوره ها گاهی می پرم از خواب شبیه پرنده ای که آشیانه اش آتش گرفته بعد سهم چشمهایم گریه می شود درهوای دلتنگی وقتی یادت درذهنم آشوب می شود #علیرضا_ناظمی 2
جامانده احساسش در پاییز رازآلود یار ِغار ِ قرارهای عاشقانه ی من به زمستان بگویید دیرتر بیاید… #علیرضا_ناظمی 2