درمه آلود ِ هوای زیستنم ایستاده ام بر پرتگاه محاصره پرپرم می کند انتظار واین بغض فرو خورده جان می گیرد از من بی تو #علیرضا_ناظمی 2
همقطار منی درایستگاهی متروکه مشترکا پیاده می شویم وبا هم درمسیرها تنهایی پیش می رویم غافل از اینکه ما دو نفریم دونفر ِ تنها #علیرضا_ناظمی 2
شکوفه های بادام بهانه شد تا من در دام سپید آرامشت بازهم درسکوت شعرهایی بگویم لبریز از چکامه های ناب و تمناهای دل کویری ام را پیکشش نگاه مهربانی کنم که هر روز طلوع می کند صبحگاهان از مشرق … #علیرضا_ناظمی 2
مبتلایم به تو ودر تنگنای دلتنگی در خیال خودم درآغوش می کشم تو را وبی هوا هوایی تو می شوم حتی چند لحظه به قدر چند دقیقه به قدر بوسه ای وبه اندازه ی مکاشفه ی عاشقانه ای همین و بس #علیرضا_ناظمی 2
ساعت شش وپنجاه وسه دقیقه است نمی دانم بگویم شوربختانه یا بگویم خوشبختانه به مزرعه سر زدم آنجا ؛ لبریز رایحه ی گلها بود ولی عطر تو را بهتر می شد استشمام کرد چه کرده ای با من که درسلول سلول تنم تنم همواره نسیم…
ایستاده ام درحاشیه خیابانی که بوی تو را دارد جایی که هوای تو را درآن استشمام می کنم بویی شبیه طعم دلتنگی نیمه شب بوی رقص باران تنفس در حوالی عاشقانه های مداوم در تکرار تو وشست وشوی تن در تشت مهربانی نفس هایت آغوشی…