شبیه چنارها از هرسو دربرابر باد ایستاده ایم ودلیل ماندن ما شد عهدی ست که با بهار بسته بودیم شهر از آمد ورفت خالی شد رهگذران راه خانه ها درپیش گرفتند باغ از هیاهو خالی ماند وفریاد کلاغ ها خراب می کند بعدازظهرهای دلچسب همیشه…
این را داروخانه دار نوشته بود بصورت جلدی استفاده شود فهمیدم فهیم است و ما چقدر سطح مطالعه مان کم شده است #علیرضا_ناظمی 2
ای گنجشکها بشکند تفنگی که شما را عقیم می خواهد دعا کنید به دست هر آزارگری که به سمت شما اسلحه می گیرد کتابی برسد که درآن نوشته باشد گنجشکها هم حق حیات دارند #علیرضا_ناظمی 2
پیرامون شهر رفتگران شب را جارو می کنند تا سپیده سربزند ما دست بوس خورشیدیم #علیرضا_ناظمی 2
استبداد کلاغ ها رژه بر سنگفرش خیابان و رَدّ چکمه ها بر دامن شکوفه ها اینها داغ دامن سوزی است که سالهاست به جان شهر افتاده است باید گریخت از درد گریخت از این غم انگیز ِ روزگار باید گریخت از وصله های ناجور وشبهای…
قرار تازه ما درهوای ابری ومه آلوده ی پاییز بغضی که تا گلوی فرضیاتم آمده وراه بند نفس هایم شده واشکهایی که مجال نفس کشیدنم نمی دهد #علیرضا ناظمی 3