برای بستن ESC را فشار دهید

0 1
1
علیرضا ناظمی

مرا به اسارتی همیشگی می برد همای سعادت غارتگرانه ی گیسوان رها در باد تو تا خوشه چین خرمن اندیشه ی ابرو وباد ومه وخورشید وفلک باشم ودر سایه سار خیال نمکین تو پیوند بزنم آفتاب وماهتاب را به گُرده شب به تمنای وصال ……

0 1
1
علیرضا ناظمی

به تو قولی نمی دهم که نتوانم عملی کنم باید سر وعده ام بمانم همانطور که تو ماندی برای راز پوشی هم شده کمتر به من تلنگر بزن شبها برای عاشقانه ای در بزم مان میان من وماه بایست به روشنای ستاره ها خیره شو…

0 2
1
علیرضا ناظمی

از تنهایی حرف نزن  واز رفتن دستهایم تو را لمس می کنند چشمهایم تو را می پایند تو غمگینی می دانم وکمی پیشتر از آنکه گل هاشکوفه بدهند نا امیدانه بهار را می نگری اندکی صبر کن بهار تا پشت در خانه ی ما رسیده…