دلخوشمبه شعر به فکرکردن به تو بههمه آن چيزهايی که مرایاد تو می اندازد ومن چه خوشبختم که وقتی شعر می گویم درختلبخند می زند گلها آغوش وا می کنند پرنده ها بابالهایشان موسیقی مینوازند پنجرهها مَحرم می شود لابلای سطر های نوظهوری که ترجمان…
چایی ات راگرم می نوشی قهوه ات راشیرین بگوچگونه زمستان راسپری کردی چند بهار رابهتابستان چند تابستان را به پاییز گره زدی واز وقتی عاشق شدی روزها راچگونه می گذرانی!؟ شبها را چطور !؟ با تو ما در جای محکمی ایستاده ایم دربن کوه که…
بهارآغازرویشدوباره ماست درجهانی که سودای نامش را داریم درراهی که دل به اعتبارش سپرده ایم در مخمصه های پیش رویش درچارچوب عاشقانه هایش جایی که زمان درآن متوقف است ومهربانی درآن متوقع جایی که زن درآن نور است زلالهمچون جاری احساس وچشمهایش دو تصویر قابل…
اگرتو می خواستی باران هممی بارید شبیه الان که خواستی ومن عاشقت شدم شبیه قاشقی که خم شد شبیه مدادی که تعظیم کرد ورقی که بُر خورد اصلا توکیستی؟ که هرچه بخواهی می شود توبازتاب قانون هشتم کدام واقعه ای کهمن درحسرت تماشایت اینگونه دیوانهوار…
عذرخواهم چیزی ندارم بگویم جز قطعه پاره هایی شعر واندک آغوشی که سهم آوای بهارمهربانی توست رگهای گردنم را شاهد می آورم تا قدر دوست داشتنم را به توبگویند دراین زمانهی درد که تو برای رهایی از چالش ها آستینغم بهدهان داری چیزیندارم جز چشمهایی…
رویپلک های من رؤیای نیمه شبی راه میرود بی آنکه بپرسد! چرا من بیدارم ؟ وغرقه در یادِ که هستم از عرق شرمم نمی پرسد صدای پای او را هم که روی گونه هایم چون خزنده ای خرامان خرامان آشیانه می کند نمیشنود من مراقبم…