برای بستن ESC را فشار دهید

0 40
1
علیرضا ناظمی

یک روز ساعتِ مچی‌ات را دور دستم بستی و من گفتم: “دیوانه‌ای!” نمی‌دانستی  قلبِ من پیش از آنکه کفش‌های کودکانه‌ات  ردّی بر خاکِ حیاط بگذارد  نقشِ گام‌هایت را  با خال‌های قرمزِ مادرزادی.  بر دیوارِ رگ‌ها کشیده بود من  با صدایِ تپشِ نافِ مادرم  نامِ تو…

0 34
1
علیرضا ناظمی

تو عطشناک سرود دوست داشتن می‌خوانی واز نهاد پرچم های بی پرسش فریادی بی پروا برمی‌خیزد اسب ها شیهه می‌کشند ودر آنسوی چشمها را مه فرا می‌گیرد  تا من به هوای شانه‌های تو نفسم به شماره بیفتد کبوتر ها‌آوازهای بی واژه‌ سرمی دهند تا تو…

0 35
1
علیرضا ناظمی

دلخوشم به همین خندیدن های تو ودهانت که‌رایحه ی‌ مهر دارد من در پیچ وخم آرزوها از خدا تو را خواسته بودم زنی با پیراهن سبز با گردنبندی از طلا که پناهنده شود به جانش امیدهای همواره ام زنی با موهای قهوه ای  با چال…

0 39
1
علیرضا ناظمی

با تو شاعرانه سخن می گویم بانو با واژه هایی درقالب جملات وقتی شب خاموش فریاد می زند درنفس ِ هروله ها شعرهایم دوست داشتنت را من به زبانی ورای فهم ستاره‌ها باتو سخن خواهم گفت در دست نوشته هایی زودهنگام که زلال‌، جاری‌می‌شوند در…

0 41
1
علیرضا ناظمی

آرامم‌کن… به‌وعده‌ی دیداری‌  بگذار ‌درمن نفس بکشد‌مرزهای تنت آیینه وار من‌از روشنی‌واژهای بکر تو درشب های تیره ‌ی جانکاه کوزه ای لبالب از التماس محبت دارم و از قداست کلام نافذت آرامش می جویم به پرده ی سازی قنوتم را آرامش‌ببخش ومکرر از عصیان ِ…

0 34
1
علیرضا ناظمی

چه بهاری خواهد شد امسال رقص بارانی نگاه تو وچنگ انداختن واژه های آرامش در دستهای من به وقت هرسپیده با نگاه هایی عاری ازشهوت واشاره های لبخندت که مرا هربار درتاریک روشن کرت‌ها به مهمانی فرا می خوانند دربند هیجان نگاهت آغشته به آغوش…