چقدر احساس تنهایی میان اینهمه واژه اینهمه شعر سخت است …! #علیرضا_ناظمی 1
بر تار وپود هستی نقش تو جاودانه خواهد ماند مابین لچک ترنج های حوالی قیطران مهر آشفته حالی هایت را از تو دور می خواهم به خط سرخ دل مشغولی هایت تیغ خواهم کشید تو بالا وبالاتر خواهی رفت من به اهمیت واژه های نگاهت…
تو حق داری از من دلخور باشی دلت که تنگ می شود قهر می کنی تا من نازت را بکشم درست مثل این چهل سال… #علیرضا_ناظمی 1
مادر شکیبا پدر صبورانه هر دو آستین رنج به دندان گرفته گریستند و زیستند وحالا من دلخوش به شعر هایی سپید با خرمنی درد بوسه می زنم به دستهای مادر به شانه های پدر… #علیرضا_ناظمی 1
به مادرم گفتم: چرا غم بی صدا می آید اوگفت: به همان دلیل که مارا قانع کند بلند بلند گریه کنیم وحالا سالهاست من بی صدا بلند بلند گریه می کنم #علیرضا_ناظمی 1
از سرزمین نور آمده بودی با گیسوهایی مشوش سربه زیر مثل همیشه نگاهت همه تن تکاپو وجودت همه تن چکامه ودر خاطر افسرده ی من پا نهادی دهانم واژه شد غزل پا گرفت وهزار افسوس که خواب مرا صدایی به هم زد افسوس ،افسوس و…