برای بستن ESC را فشار دهید

0 4
1
علیرضا ناظمی

پروازی به کرانه های نور از دل تاریکی همراه با فهم عمیقی از لذت و عاشقانه های پاییزی زمانی که من چشمهایم را بر می گیرم از شهریور برمی گیرم از آن غمِ همواره برمی گیرم از دهان دره ی واژه های درد در فصل…

0 8
1
علیرضا ناظمی

شب هم متبرک است به نامت ودر اردوی چشمانت ماه خیمه زده تا بارغمی از دوش زمان بردارد حالا که در پیکره های زخمی عشق وزندگی را رعبی ست دهشتناک وافسردگی چیره شده است   بر شاخساران چنارهای حوالی رود آمده ای تهمینه ی عرصه…

0 6
1
علیرضا ناظمی

به وقت قرار وقتی عاشقانه ساعتها درامتداد پل سرک می کشی ومن متمایل به ساعت همیشگی راس ساعت پانزده پا می گذارم به محفل عاشقانه هایمان جایی که توایستاده ای با انبوهی لبخند ونگاهی تاراجگر تا نقشه های همیشگی ات هوش پران از سرم باشد…

0 7
1
علیرضا ناظمی

خساست ایام هم نمی تواند در خیال ما چنبره بزند تا ما از دیدار هم رشک نبریم گشت وگذاری دونفره چراغ سبز لحظه ها یک میز مشترک نوشیدنی مشترگ وگرمای وجودی عشق اینها همه حادثه نیست دست اتفاق یک اتفاق بزرگ است وتفاهم کائنات تا…

0 7
1
علیرضا ناظمی

شانه هایت مأمن آرامشم شد جایی که دریا دریا غم و بی حوصلگی های مدام در من رسوخ کرده بود آغوش تو ، پناهم شد و حالا چتری از بودنت بر سر من سایه انداخته ومن به این عاشقانه لبریز مهر سخت محتاجم دریاب مرا……

0 7
1
علیرضا ناظمی

شوق دلبرانه ی نگاهت تمنای عاشقانه ی چشمهای من و سرود نسیم دلکش حوالی تو اینها همه عادتهای صبحگاهی من است تو بنشینی آفتاب بتابانی جهان روشن شود ومن درپرتو نورافشان حضورت نفس بکشم سالهاست من هر صبح با ترنم مهر تو به خورشید صبح…