جایت سبز میان همهمهی جا خالیهای همیشگی و اینجا، کنار میز صبحانه لبخندت عسل است و بخار چای، نشان از تُو دارد گلهای پرده را می بینم اینک که از دشت ارژن، دستانتوشکوفهزدند شبِ مهتاب، شویدپلویمان کهمزهی تو را در قاشقهایم جاودانه میکند…
خوابم برده است میان جنگلی هراسان و هولی که در دل دارم عمیق تر است از خواب شبیهم به کودکان مادر گم کرده که شبیهترند به مادر مرده ها تا کودکان گمشده راه دور است،مسير ناهموار جاده سخت، کفشهایم نامناسب تشنگی غالب، گرسنگی مهاجم وزمان…
قدم زدن در هوای تو را دوست دارم پاییزی لبریز از تو آذری ثانیه به ثانیه تو ودرد عميقي که … جای خالی تو را هیچ چیز برایش پر نمی کند #علیرضا_ناظمی 4
قدم زنان در حوالی تو چون پیچکی پیچیده در شاخساران وابستگی رد سرمای برف برگرده زمین صدای گام های من وتو هرم نفسهایت آهی سوزناک از جبر زمانه همه شدند خاطره آن روز برفی #علیرضا_ناظمی 2
قسم به بغض بسته ی پنجره قسمبه مرکب ِقلم های شکسته به شُکوه لاله، شِکوه آلاله و زنبقهایی با نبضِ تُندِ بیقرار در آغوشِ گرمای خشمگین آفتاب که از طلوع تا غروب چشم به راه ابرِ نگاهت ماندهام تا رنگینکمانِ چشمانت را در چینِ لبخندِ…
با چشمانت به من لبخند زدی وکسی از من پرسید: راز این تبسم عاشقانه را #علیرضا_ناظمی 3