از تنهایی حرف نزن واز رفتن دستهایم تو را لمس می کنند چشمهایم تو را می پایند تو غمگینی می دانم وکمی پیشتر از آنکه گل هاشکوفه بدهند نا امیدانه بهار را می نگری اندکی صبر کن بهار تا پشت در خانه ی ما رسیده…
چشمهایت را ببند به صدای باران گوش کن به قنوت ناودان ها فکرکن و هوای مهربانی را نفس بکش بگذار در تو جاری شود زندگی بگذار در تو جاری شود عشق #علیرضا_ناظمی 1
بیکرانه ای … لبریز مهر ودر دستان تو سخاوت موج می زند گاهی آرام گاهی طوفانی دربستر شب وروز گرد مشتاقانت می چرخی شادمانه تا ساحل وآرامش را پیشکش می کنی به چشمان مشتاقانت بی هیچ چشمداشتی #علیرضا_ناظمی 2
بگو از شعر بهتر چیست که دلتنگ من وتو را کنار هم می نشاند بی هیچ چشمداشتی #علیرضا_ناظمی 1
لب تر به کلامی واستغاثه هایی مدام به بارش مهربیکران الهی درخلوتی که نامش افطار است درهیاتی به بندگی درآمده ایم تا آستان بوس درگاه کبریا باشیم در مغربی دیگر که می پیچد بوی نان و آش در حوالی شامه روزه داران تا رطب به…
زندگی مان سر گرفت تو عاشق تفاهم بودی ومن محتاج آرامش میان این روزگار که با ما نساخته بود قرعه انداختیم سهم من از زندگی تو شدی وسهم تو از دنیا زندگی مان به این بیکرانه ی لطف مفتخریم حالا که ؛احساس، فصل خوش مهربانی…