برای بستن ESC را فشار دهید

0 74
2
علیرضا ناظمی

بازمی‌کنم  چشمهایم را رو به کوچه‌ی اصالت  ودر پاهای‌باد رد جاده‌ی آرامش را  سرک می‌کشم درهمهمه ی صدای شیهه ‌ی اسبی سرکش که تنها آمده است تا از میان آدم های فراری از خود من را با خود ببرد  به سرزمینی دور به سرزمین نور…

0 59
2
علیرضا ناظمی

حیران درکشاکش روزهای‌درد برمی خیزم ازبستر واژه ها بادی ازسمت نیستان می وزد ومن دراستغاثه ی بارانی‌که‌نیست لم می دهم روی‌کاناپه دستهایم ولع نوشتن دارند دارند برای تو از حیرانی‌های من می‌گویند در بادهای‌مخالف اردیبهشتی صدایی درزیر وبم خوابهای‌شورانگیزم رویای شعرهای مراپاره‌می‌کند من می‌مانم و…

0 47
1
علیرضا ناظمی

جاده ها لبریزند از مه وتنهایی مثل خوره به جانم افتاده است دلخورم از خودم ازشعرهایی که اگر بوی تو را ندهند مشتی دانه‌ی سیاه پاشیده برسنگ بیابانند دوباره در وهم تنهایی قدم زنان با گریه درمی آمیزم باشعر و مأنوس با سودای نگاهت پناهنده…

0 35
3
علیرضا ناظمی

پرنده تشنه‌ی رودی جاری ست اسب‌ها در غلیانِ نجیب‌غرور غوطه‌ورند کبک‌ها کارشان به چشمک‌زنی‌ کوهپایه‌ها میل دارد من از اعماقِ خویشتن می‌خواهم سفر کنم به وسعتِ سبزِ آیینه و هوایِ جالیز را کِل بکشم به بوسه‌ای باران و یک نخودِ احساس چاشنیِ زندگی کنم حالا…

0 47
2
علیرضا ناظمی

من مردی هستم که عصرها در تکاپویِ یادت رژه می‌رود چشم‌هایم و تن‌به‌تن می‌جنگد ذهنیتم با احساسِ دلتنگیِ عمیقی که نسبت به تو دارم و برایِ من این مرز، تا بی‌نهایتِ خوشبختی ست جایی که تو باشی و من سلاح‌هایمان را زمین بگذاریم و در…

0 127
1
علیرضا ناظمی

تاریکی رؤیایی ست دست به حادثه سپرده در تقدیر وَلرم شب که هر کسی دست درآغوش آرامش پناه می برد به ژرفای ابدی سکوت وخوابی‌عمیق ومن دراین سپاه قیرگون زیبا دراوج مقتدر شب هرچند خسته هرچند جسورانه پناهنده می شوم به تو پناهنده می شوم…