به ملاقات من بیا شبی در سکوت وملال از دلم بردار برای چشمهایم شور بیاور به دلم شرر ببار مرا بهاری کن و زنجیرهای این دوری درد دوری رنج دوری اسارت را پاره کن برایم خاطره بساز چراغ بیاور دستی بیفشان و مرا رها کن…
پنجره را باز بگذار من به هوای آن سوتر سخت محتاجم جایی حوالی تو جایی که صبا از تو دستهایت را پناه می آورد جایی که قاب پروانه می شود گُل ها واژه نگاه ها شمع لب ها لاله جایی که پاییز، بهار می شود…
دور تو طواف می کنم مثل یک زائر دور تو می گردم مثل پروانه دورادور تماشایت می کنم مثل یک شاعر عاشق پاییز هم از راه رسید من منتظر بهارم تا تو بیایی #علیرضا_ناظمی 2
دریا آن سوی اندوه چشمهای توست کمی دور تر از همین آخرین نفس هایم کنار بستر هواخواهی تو آن گوشه دنج که تنها من و تو از آن خبر داریم جایی فراتر از خیال مرغان دریایی در پهنه روشنایی های مدام که اندیشه مرا تا…
بهارانه ی سیمای تو تماشای قامت افراشته ات در غروبی دل انگیز همراه با رقص پرندگان حوالی عاشقانه های وجودت حادثه ای ست فراموش نشدنی به راستی چیست راز این عاشقانه ی هواخواهی؟ #علیرضا_ناظمی 2
به پای تو می ایستم شبیه کوه که سالهاست به پای زمین ایستاده است پشت درپشت تو روزها وشب ها و ساعتهای متوالی چه شعر تازه ای گفته باشی یا نه می ایستم تا دوباره ستاره هایت بدرخشند گلهایت شکوفه دهند ودوباره به بهار سلام…