برای بستن ESC را فشار دهید

0 22
2
علیرضا ناظمی

چگونه سنگِ ترانه  این سکوتِ بی‌ وزن  نشکند سرم را؟ چگونه خونِ زخمِ تو شبنم نشود بر برگِ های صنوبر؟ تقدیرم را باد بر پیشانیِ جنگل نوشته است راهی می‌جویم   از پیچکِ گلوی یاسهای وحشی   تا ریشه‌های تشنه‌ات   که هر بامداد  …

0 21
2
علیرضا ناظمی

سَبزیِ باغ، هنوز تَوی نفسهایم جاریست و طعم دارچین از لیوانهای بخارکرده هوا را پر از اشتیاق می کند… صدای گامهایت، از پشتِ در نامم را صدا می زند و چشمانت قطره‌های باران‌اند  که باغ را درخود می رویانند وقتی چایهای تلخ را روی میز…

0 24
2
علیرضا ناظمی

چشم‌هایم دو کلاغِ تشنه‌اند بر شاخه‌های تُنُکِ سکوت منقار می‌زنند به حروفِ ریخته از سبدِ واژه‌های شکسته و واژه‌ها ورقه‌های زبرِ سمباده‌اند که گلویم را می‌سایند تا صدا، خونی شود در رگ‌های تاریخ ناسوتِ تو: قفس‌های خالیِ ایستگاهِ قطارند در گذرگاهِ باد که آوازِ مسافرهای…

0 16
3
علیرضا ناظمی

گاهی در من بیدادگری به نگاهی…  در گیرودارِ شاعرانه‌هایی از‌سمت‌سینه‌ی سبک سوزان دلتنگی و حالا به من بگو! ای مسافر مهتابی مهجورخانه ی‌مهر چه کنم !؟ پیراهنِ تُنُکِ اندوه را که بوی‌ دهاندره‌ی دیوارها را می‌دهد  از تنِ این تاریکی بِکَنی وپاهایت را در حوضِ…

0 9
1
علیرضا ناظمی

غرورت را چون سایه‌ای بی‌صدا پیشکشِ اقاقی‌های کوچه کن آنان که هر صبح پروانه‌وار  بر گلدان نگاهت می‌نشینند  و با روشنایی صبحدم بال‌های سپیدشان را در طلوع همیشگی چشمانت می‌شویند و باد را فراموش نکن همان که عطرِ نفس‌های‌ تو را از سینه‌ی گرم زمین…