شبیه شمع سوختی به پای باورهای عاشقانه ات وحالا روزها و شبهای بسیاری همنشین درد می سوزد مغز استخوان هایت من در تماشا هرشب سرک می کشم روزگارت را و تو اشک ریز درسکوت تقلا می کنی غمهایت را از من پنهان کنی……
پیچیده در هوای تو گردباد آرامشی در کوچه طنین دلکش لبخندت با آن غرورقجری و مباهاتی که از آن بهتر قومی ندیده عصری نخوانده شکوه جوانی تو در وقار همیشگی ات همراه ثبت مدام لحظه های احساسین شاعری سپید #علیرضا_ناظمی 6
جاده ها چه رسمی دارند دور می کنند از هم انسانها را ودوباره چه رسم خوبی دارند پیوند می دهند انسانها را مانده ام از جاده بد بگویم یا خوب وچقدر شبیهند به واژه ها گهگاه دور می کنند گهگاه نزدیک کاش هیچوقت شاعر مرگ…
پنجشنبه حس لطیفی دارد لبخند های شادمانه ات یک دنیا احساس خوشبختی رایحه ی گل دلخواهت من، تو و ترنم ملیح صبحانه ای سرشار از عاشقانه های مدام وآخر هفته ای خاطره ساز بی هیچ عصر جمعه ی دلگیری #علیرضا_ناظمی 6
درطیران شکوه بی همانندت دل گره می کنیم به بوستانی از گلهای رنگارنگ بی همانندت حالا که رها از هر تعلقی جان می بخشی به کالبد شاعرانه های مدام واژگان وچه زیبا آفرینش داری گل های رز آبی سهم من گل های رز قرمز سهم…
مشتعل است اجاق شعرهایم ودر کسری از ثانیه به پاد زهر حضورت قامت افراشته می کنند واژه ها درشکوه شوکت پرواز پروانه ها رخصت یارِ دلآرامِ دل آرامم دراین سیاه قیر گون شب درمن شعله ها برمی افروز زنده ام بدار حال مرا خوب کن…