درخرمنی ؛ از پاییز لبریز گیسو فشانده ای در باد و مرا به حجم انبوه یک تماشا رهنمون می کنی آمدی از انتهای شهریور از کوچه مهر قدری دیر قدری دور و هزاران حیف که برای تماشایت چشم های کم سویم نا ندارد… #علیرضا_ناظمی 5
شامه های من بوی دلاویز تو را همراه رایحه ی بهشتی گلهای محمدی در یکمین روز خرداد استشمام می کنند تو آمدی فروردین آمد اردیبهشت آمد وحالا بودنت همه جای شهر حس می شود حتی در گوشه ی دنج حیاط خانه #علیرضا_ناظمی 6
از کنار دلتنگی هایت ساده نمی شود گذشت تو با غوغایی عاشقانه در جریان زندگی شناوری ومن ایستاده در تماشا تمام ناتمامم را در تو نظاره گرم بیا که سوی چراغها وسور نگاه ها همه یک چیز را می گویند ما لایق بودن ِ کنار…
با دلتنگی در تنگنا در امتداد فرصت های بین ِ گناه وثواب در گل اندامی واژه های محض ِلبریز حَظّ حضور تو دلخوشم به آمدنت که مشام جان را معطر کند عطر خیالت #علیرضا_ناظمی 4
نارنگی های قد کشیده طعم دلکش عطر عبورت حوالی چشمهای من وساطتت اتاق با خیالم در جنبشی نرم که برمی انگیزد تمام ادراکات هستی را تو ،آن نجابت وغرور همیشگی ات ودستهایی که به سمت من دراز می کنی تا بلند شوم از بستر زخم…
آرزوهای من درخیال کودکی هایم بوی مداد رنگی می داد طعم شعر داشت وخستگی های من زیر درخت ، رفع می شد هنوز چشمهایم رعد وبرق آن سال را بیاد دارد وخاطره هایی که سوخت … #علیرضا_ناظمی 6