منتظرم بیایی ودلهره های مرا همراه نابسامان دقایقم سامان دهی بیایی و خانه مان روشن شود از زخمه های حضور تو تا قاصدک ها بال بگیرند و دَر دُرفشانی کلامت رقص جنون کنند به بازی سرنوشت #علیرضا_ناظمی 5
چشم نوازی شبیه اساطیری گل های وحشی که در دل شب چون شب بوها هشیار می دارند شامه ها را ودل انگیزی شبیه درخت های انار که دل از رهگذران می برند به برق نگاهی وشیدا می کنند آشفته حالان را به غمزه ای تصرف…
از دستهایش آب می چکید وهنگامه ای شد در رتق وفتق جزئیات کوچه که دل را به پیوند عمیقی با احساس گره می زد من به مقیاس های متورم این آگاهی پیوست شدم وقتی اقساط دلشوره ها کم نمی شدند درکور سوی امید ونسبتهایی باقی…
چون ابرهای شناور آمدی از دل دریا وساحل به دامنت گره خورده بود اعجاز لبخندت تماشایی ست از گامهایت شور می ریزد از نفیر نفس هایت مکاشفه هایی عمیق دلخوشم به تماشای چشمهای شهلایت دراین آخرین وضعیت سفید #علیرضا_ناظمی 1
درهوای بی پایان تو شبی به سحر رساندم ماه بود و رؤیای ناتمام من خیزش شب در حدقه چشمانم و حقد اشکهایی که تا کوچ کوچه باریدند در تماشای پاییزیِ سقفی که از تو خبری به پلکهای خسته ی من و پنجره بازِ شب بدهد…
بابت آرامش محضی که برایم ساختی مدیونم به تو غزلنوشی درباوری آراسته به مهر با تلنگرانه های نیچه و فروید همراه با تماشای فرتور تو نهفته در قاب چوبی پیش رو عمیق شدن درشاخه ی گل آنسوتر فارغ از گرمای نوشیدنی دلچسبی که برایم می…