برای بستن ESC را فشار دهید

0 5
1
علیرضا ناظمی

لبخند زدی دلم ریخت داشتم آخرین کوک را محکم می زدم تا گره کور نشود دوک ها لغزیدند پارچه های حریر زیر دستم سُر خوردند من دیگر به لباس مجلسی آن بانو فکر نمی کنم تو تمام حواس مرا دوخته ای به اِپل سینه ات…

0 7
1
علیرضا ناظمی

درحیرتم از آهی بلند که آرام رخنه می کند درسطرهای طولانی شعرم من تنها عاشق او بودم در فصل انار که پسته ها لب گشودند ومدرسه ها بازشد می خواهم دوباره رصد کنم روزهای دوباره ی آمدنش را  تا اندوه از گرده ی شبهای دلتنگی…

0 9
1
علیرضا ناظمی

سه گام مانده تا من برسم به اوج خوشبختی ودرآیم از روزگار واپسین درد سالهاست چله نشین غمم وحالا انوار الهی در من نوری تابید به هوای تو تا  آغوشی سهم من آغوشی سهم تو باشد و یک دنیا آرامش سهم هر دوی ما #علیرضا_ناظمی…