سهم ما از زندگی همین شاعر شدن بود برای من تنها تو ماندی میان خیل واژه های درگذر ودوستان رهگذر وحالا ما دونفر مانده ایم دلخوش به فصل های رویش به روزهای وصل به روزهای خوب زندگی #علیرضا_ناظمی 6
تو رفتی که برگردی من خیلی وقت است برگشته ام مثل موسی از نیل مثل یوسف از مصر مثل پرستو از سفر مثل کشتی از دریا وتو تا بیایی قندیل ذهن چشم انتظارم آب شده بگو چند فصل دیگر چشم انتظار واژه هایت باشم وترنم…
بوی عطر صبحگاهی تو از سمت جاده می آید باید نفس کشید هوای دلبرانه تو را بوی دلکش آیه های انتظار در فصل سبز رسیدن این روزها به مدد واژه ها شعرهایم رنگ وبوی دیکری دارند دوباره بوی عطر صبحگاهی تو وسیرابی مشام جان من…
تلاطم دستهایت در آغوش باد تدارک ژرف نگاهی بود لبا لب از فهمی به بزرگی یک لذت مدام وقتی ترجمان واژه ها تبسمی شد برای آغازین پیوندی شیرین #علیرضا_ناظمی 6
در آسمان وجودی من شبیه ماه طلوع می کنی شامگاهان که دربستر ذهنم کوهی از غم ها سایه می افکند وتو با درخششی لبریز مهر با وجودت بی گمانه های ذهن مرا با پرتوی از نور روشنایی می بخشی #علیرضا_ناظمی 4
در قالبی جدید چون انار گرداگرد شاخه ای در زمستان چشم می پالایم زندگی را از روزن نور ودرگلویم صدای بوسه ودر دستهایم سخاوت مهر روانه است به سمت واژه های پرتنش مهربانش حتی تاریخ ها را جابجا می بینم از شنبه به چهارشنبه پرتاب…