بوی عطر صبحگاهی تو از سمت جاده می آید باید نفس کشید هوای دلبرانه تو را بوی دلکش آیه های انتظار در فصل سبز رسیدن این روزها به مدد واژه ها شعرهایم رنگ وبوی دیکری دارند دوباره بوی عطر صبحگاهی تو وسیرابی مشام جان من…
تلاطم دستهایت در آغوش باد تدارک ژرف نگاهی بود لبا لب از فهمی به بزرگی یک لذت مدام وقتی ترجمان واژه ها تبسمی شد برای آغازین پیوندی شیرین #علیرضا_ناظمی 6
در آسمان وجودی من شبیه ماه طلوع می کنی شامگاهان که دربستر ذهنم کوهی از غم ها سایه می افکند وتو با درخششی لبریز مهر با وجودت بی گمانه های ذهن مرا با پرتوی از نور روشنایی می بخشی #علیرضا_ناظمی 4
در قالبی جدید چون انار گرداگرد شاخه ای در زمستان چشم می پالایم زندگی را از روزن نور ودرگلویم صدای بوسه ودر دستهایم سخاوت مهر روانه است به سمت واژه های پرتنش مهربانش حتی تاریخ ها را جابجا می بینم از شنبه به چهارشنبه پرتاب…
رقص باد در هوهوی قدم های تو توسن سرکش گام هایت و نسیم خنکای عطر لبخندت در پرچین دامن رازقی های عاشق چه نشاطی افکنده است در صبحگاهی که مزیّن است پنجره ها به راز بوسه گل سرخ اشتیاق حوصله فصلی چکامه و گِره…
جهانم ؛ واژه واژه ی چشمهای توست دلسپرده ام به لهجه ی ناز لبخندت سالهاست تردد من از کوچه غزل به شوق تماشای تو بود پروانه وار دورت می چرخم چقدر به تو رنگ ،قرمز یاقوتی طراوت می دهد تو شبیه هیچکس نیستی من شبیه…
