خوشبینم، به رقص پرستو و پرواز عطشناک لبخند به جادوی هزاره خیال در بُن رستاک اندیشه من به تناسب مهر وعاطفه به تناسخ عاشقانه های حوالی برگ ریز پاییز به سکوت فریادهای مدام بی هوا… همیشه غبطه می خورم #علیرضا_ناظمی 1
آرام، همچون سایه با من به جاده زدی سیاهه ی واژه ها را چون سپید بدل به شعر کردی چون خون در من جوشیدی چون نفس در من تنیدی چون چکامه در من آرمیدی چون غم در من گریستی چون بهار در من سبز شدی…
قفسی دلگیر است بی تو برایم این شهر صبحگاهان چون پرنده ی دربند ظهرگاهان چون آفتاب در محاق شامگاهان چون اسیر در غربت ایستاده در تماشا شامگاه را درنظاره ام امشب و هر شب شبیه مغروقی در موج وجب به وجب خاطره را راستی…
ممنوع بودی برایم مانند همه ی چیزهای خوب دیگر شبیه قند شبیه عطر شبیه حلقه ی طلا شبیه حس یک همراهی شبیه … شبیه نکته های توضیح المسائل وحالا من به حس گناه نابخشوده ای مکرر ؛ با خودم درگیرم : که این رسم مسلمانی…
می آیم از دل ستاره ها سربه زیر با قامتی افراشته و کوله باری از ستاره به دوش تا کهکشانی از مهر پیشکش نگاهت کنم وقتی به قاب چشمان من زل می زنی ومن به قدر یک آه طاقت دوریت را ندارم… #علیرضا_ناظمی 1
صدای تو تنها یادگاری من در برهوت نداشتن توست من آنرا با تمام عاشقانه های دنیا عوض نمی کنم #علیرضا_ناظمی 1