به ساحت زمین چنگ می زنیم آنگونه که رگبار هیچ دردی در فصل اغمای اشک ولبخند سو سو نزند به ساحت زمین آیه های درد می خوانیم تا بازتاب دموکراسی آینه ها رشک تلفیقی آب باشد و انبوه عاشقانه ای که سرآغاز یک رستاخیر ابدی…
سلوکی عاشقانه در بازتاب فوران فواره ها همراه، وفور سایه سار درختان شانه به شانه محو تماشای شور شیدایی در زلال جاری زنده رود عطشناک میان همهمه ی همه ی رهگذران جنونی معجونی و سور سرگردانی سبزه ها در سوسوی دیده غلغله ای آشوبی وتمنایی…
تکثیر می شوی درمن همچون باد همچون آواز همچون شعر همچون نَفَس ومن سرآسیمه از اینهمه تکثر در جان در قلب در وجود در شعر ترا می ستایم بسان آنچه مقدس است شبیه مادر… #علیرضا_ناظمی 1
درپناه امنیت دستان تو آرامش می گیرد وجودم فارغ از همه ی دغدغه های دیروز وکسالت های امروز توکه هستی من غم نان شبم را ندارم آفتابِ روزی و چراغ شب مرا دراین پرت حادثه ها مثل همیشه دربر بگیر ببوس وبه جرعه ای مهر…
چقدر احساس تنهایی میان اینهمه واژه اینهمه شعر سخت است …! #علیرضا_ناظمی 1
بر تار وپود هستی نقش تو جاودانه خواهد ماند مابین لچک ترنج های حوالی قیطران مهر آشفته حالی هایت را از تو دور می خواهم به خط سرخ دل مشغولی هایت تیغ خواهم کشید تو بالا وبالاتر خواهی رفت من به اهمیت واژه های نگاهت…