برای بستن ESC را فشار دهید

0 3
1
علیرضا ناظمی

خورشید تابنده درختهای سریه فلک کشیده سایه های گسترنده همه ایستاده اند تا جملگی یک چیز را بگویند: هرجا از تو نام ونشان است تقدس آنجا معنا می شود من با حضور قلب به باور عشقِ مقدس تو ایمانِ قلبی دارم چیزی شبیه به پرستش…

0 5
1
علیرضا ناظمی

دل آشفته در نازکای خیال گره زده دیده را به زمان ودر نگاه غمبارش چه تاسفی عمیق در حوصله عصرگاهی اش پاگرفته فروغ در نگاهش زاده می شود وسهراب درانحنای عرصه ی حضورش ریشه دوانیده کاش غمها زاده نمی شدند کاش غصه ها مقطوع النسل…

0 15
1
علیرضا ناظمی

درگذر زمان رنج بردیم و گونه هایمان ترشد به داغ سهم ما چقدر از این زندگی غم بود وغم بود وغم وچقدر ما آدم های صبوری بودیم که ایستادیم وایستاده گریستیم وگریستیم وگریستیم بی آنکه براین دردها پلکی بزنیم حالا سهم ما از این کاشانه…

0 4
1
علیرضا ناظمی

دستهای تو برشانه ی من چتر حمایتی ست همیشگی تو آمدی زندگی معنا گرفت واژه ها شعر شدند ودر ازدحام تنهایی من بوی تو پیچید فرمان زندگی را به دستم داد وحالا دارم نقش سیمای تو را در دلتنگی شعرهایم نقاشی می کنم #علیرضا_ناظمی 1