در تنگاهای زمانه در خلوتی لبریز آرامش آمدی وخنکای دلم شدی دغدغه را از کالبدم دور کردی برایم مهر آوردی نشاطی مملو از عاشقانه های مدام وحالا من در ازدحام این عمیق خوشحالی دست درآغوش مهرت زندگی را با شادمانه ای عاشقانه تجریه می کنم…
خاتون من خاتون هزار آینه ی نگاه من خاتون لحظه لحظه ی خاطراتم طلوع کن از مشرق محض واژه ها استوار بایست مرا تماشا کن نور بخشش بخند و مسحورم کن به خط شعری خاتون من؛ خاتون هزاره های تکاپو و عشق خاتون افسونگری ها…
رها در پرنیان خیال رهیده از غمها رمیده از هرچه اندوه آشیانه بناکرده ای در سرخوشی های بی نهایت ومن چه بی صبرانه مشتاقم به دیدار تو حالا که غوطه وری در ژرفای خیال دلکش شعر وبا واژه ها نسبت داری آفتاب سلامت می کند…
من به تو فکر می کنم تو به دلتنگی هایت وهر دویمان به راز گل سرخ به فصل عطشناک آرزو به لحظه رسیدن ها به شور شاعرانه های عشق به وصال ودیگر هیچ… #علیرضا_ناظمی 2
از من به من نزدیکتر است مثل سایه سالهاست غم در یقه لباس من جا خوش کرده لباس خواب لباس مدرسه لباس دانشگاه لباس مجلسی لباس کار اصلا پیراهنم رابشویم شاید غم برود سایه ام آرام می گوید: نه… این ویروس لعنتی رفتنی نیست #علیرضا_ناظمی…
پاییز در حصار دستهای زمستان جایی میان سرما خانه کرده بود بهار را صدا می زد وبه سبزینه های نوروز چشم دوخته بود درست زمانی که بهمن بیداد می کرد #علیرضا_ناظمی 2
