هر چه باد هرچه دلتنگی هرچه پنجره سوسو می زنند در تقلای رسیدن به تو بگو از کدام سو به سویت روانه باشم حالا که هیچ ظرفی گنجایش این بی صبری مرا ندارد #علیرضا_ناظمی 2
در تماشایم دامگه گل ها را در حوالی تو تا به تاراج برند از ابریشمین گیسوانت رشته رشته نرمینه های احساس را به ترفندها پنجه از حسادت به دیوار می کوبم و از آتش خشم فریاد بر می کشم از جای به ناگهانی می جهم…
به تو قولی نمی دهم که نتوانم عملی کنم باید سر وعده ام بمانم همانطور که تو ماندی برای راز پوشی هم شده کمتر به من تلنگر بزن شبها برای عاشقانه ای در بزم مان میان من وماه بایست به روشنای ستاره ها خیره شو…
از تنهایی حرف نزن واز رفتن دستهایم تو را لمس می کنند چشمهایم تو را می پایند تو غمگینی می دانم وکمی پیشتر از آنکه گل هاشکوفه بدهند نا امیدانه بهار را می نگری اندکی صبر کن بهار تا پشت در خانه ی ما رسیده…
چشمهایت را ببند به صدای باران گوش کن به قنوت ناودان ها فکرکن و هوای مهربانی را نفس بکش بگذار در تو جاری شود زندگی بگذار در تو جاری شود عشق #علیرضا_ناظمی 1
بیکرانه ای … لبریز مهر ودر دستان تو سخاوت موج می زند گاهی آرام گاهی طوفانی دربستر شب وروز گرد مشتاقانت می چرخی شادمانه تا ساحل وآرامش را پیشکش می کنی به چشمان مشتاقانت بی هیچ چشمداشتی #علیرضا_ناظمی 2
