به وقت ساعت همدلی می نشینم درانتظار به تأمل تماشای چشمهایت وقتی ساعت تندتر سپری می کند زمان را وتو از دورنمای خانه به آغوش دیدگانم پامی گذاری درملیح عصری دلفریب تا شمعدانی ها هم همسو با من نظاره گر قد قامت حضورت باشند…
وزش ملایم باد گیسوی تو حس لبخندی نمکین سنج گوشواره های طلایی ات بوی شمالی شب آوای فوتکای لبان قرمزت هنگام عبور از پل و ترسیم مجال هایی لبریز لبخند های همیشگی من طاقت اینهمه خوشبختی را یکجا ندارم… #علیرضا_ناظمی 1
به قصد تماشا در ساحلی که تو را همیشه عصرها به یادم می آورد با دست هایی از مغاک تن جدا افتاده پشت می دهم به آن نرده های سخت تا مرا وارهد یاد تو از رنج هایی سخت تر اینجا درست در پرتگاه…
در خوابهای تردید دار تو دربستر محبت کبوترانه خواهم آمد وچشمهایمان آبستن بهار خواهد شد #علیرضا_ناظمی 2
لبخندهای تو افسون می کند آتش به دلم سالهاست شور می افکنی شعف می بخشی جان می ستانی ودر کارزار عشق همواره آدم را دلتنگ آن زیبایی هایت می کنی من سر فرودم وعاشقانه دوستت دارم زبانم درکام نمی چرخد پناهنده می شوم به شعر…
خیلی مشتاق بودم به چاپ اولین کتابت وحالا در زمستانی سرد در ییلاقی ترین روز حسرت به دل درآغوش گرم شعرهایت روزم را سپری می کنم چایی اشتیاق می نوشم وپای آتش کلماتت گُر می گیرم … #علیرضا_ناظمی 2
