دسته گل رز قرمز هیاهوی پیاده رو تماشای تو درآن روز بارانی چتر من قدم های مشترک مان کنار هم تعبیر خواب مادرم بود تو آمدی ونصف دیگرم کامل شد #علیرضا_ناظمی 7
فریاد شب بر ریشههای عمیق ما که درخاکند هولی می اندازد تاریک ودر گرگ ومیش آفتاب نزده ی سحر دلوی در چاه وارونه راه می رود با جسارتی عمیق ومن که چون ستاره های مختلف در شهر گرداگرد تو می گردم خریدارم به آهی جوانی…
چشم های های بسته من گلواژه های مهر تو و سایه سار وجودت تابیده بر من وه که من چه خوشبختم در این روزگار خالی از عطر یادها همنفسی دارم چون تو دلسپرده و خاطر خواه واین لطف کمی نیست جهانی با تو دراین ضیافت…
از لطافت دستهای تو می توان ره به آسمان برد در خاک قدم می زنیم وعرصه محبت تو در رویارویی عقل وخرد وتبسم آیینه وار هنر نقش نگین می یابد به گوهرانگی فطرت در فرتورهایی که به زوایای بی نهایت احساس پیوند می دهند چشم…
دروسعت بیکران این نیلگون باد پیما جایی میان سینه های لبریز آه و درد تو آن بی نهایت را مانی که زیاستین * به تن تکو* به سر چشم به راه هیچ رهگذری نداری آستین همت بالا زده به شیوه قدیم خودت به سنت زنان…
خیره به دستهای تو درآفتاب راه می روم ونمی فهمم علت اینکه می گریزی از طعم خوش لذت کدامین اشاره ی آینه هاست و نگرانم که حس مشاعره در هوای خرم روز را چرا دوست نداری می تابم به سمت باور نگاهت وقتی خیز برمی…
