برای بستن ESC را فشار دهید

0 93
1
علیرضا ناظمی

جدال چشم های تو با پنجره خیزش مدام نگاه های من  و غمسروده‌هایی که از گلوی زخمیِ زمان می‌چکد به چالش می‌کشد… پیشانی نوشت آفتاب را تا شعله‌ی شب را بشکافد و خورشید، زخمی از تیغِ سیاهی ها در میدانِ نبرد شیپور رزم بنوازد  هنوز…

0 78
1
علیرضا ناظمی

دستهایم سمت  چشمان  تو بوسه  می  فرستند رؤیاهایم  را روانه می  کنم به  خوابهای شبانه  ات بگذار  در  خلوت  خیال  تو شاعری  باشم  که  هرشب ماه  را  درحوض  حیاط به  پابوس قدمهایت نقاشی  می  کند #علیرضا_ناظمی 2

0 107
1
علیرضا ناظمی

در ظلمتکده‌ی دلتنگی‌ها  که چشمهایت‌مثل‌باران‌ِ بی‌زمان می بارید به ماه پناه بردم مثل نورستارگان  که بر چهره‌ی مهتاب چشم پالیدند  هرسه اشکمان درهم پیچید من  سکوت‌ رودخانه نسیم وزمان درگرداب اشکهایمان حلقه شد #علیرضا_ناظمی 3

0 141
1
علیرضا ناظمی

تو از دلتنگی نوشتی   و من   درخت بی‌برگی شدم که   آمالش را بادهای خزان   به آشیانه‌ی کلمات پرندگان غریب برد   ببخش؛   ریشه‌هایم حتی نمی‌توانند   به خاک خاطراتت برسند چمدان عذر خواهی‌گشوده شرمسارم که!! دستم نمی رسد برای باغبانی…

0 126
2
علیرضا ناظمی

شب، پناه گرفته در سکوت پا می‌گذارم به خواب‌هایت آن‌گاه که بر حاشیه‌ی مبل برلاله ی گوش دقایق —شاخه‌های شکسته‌ی شب—   گردن می‌سپارند به لرزه‌های باد… من با مَداد بیقرارم بر پوسته‌ی سپید توری تن تو گل‌های آبی تشنه‌ای را می‌کارم در خاکی که…

0 109
2
علیرضا ناظمی

صدایت را می‌شنوم صدای تو خوب است من به باور گل‌های سرخ ایمان دارم و به بق بقویِ قُمری‌های عاشق اعتمادی راسخ من می‌فهمم شاخه‌های تاک را که چگونه، مستانه با آغوشِ دیوار پیوند جاودان می‌بندند دیشب ماه به خانه‌ ما آمد و از پشت…