بوی رنگ بوی اِشغال خانه توسط قلم موها بوی مهربانی های لبریز آفتاب تو شبهای بی درنگ نقاشی هایت واستقرار بیقرارچشمهای من درمرز مبادله مجادله های هنری ات جنون عشق ودیگر هیچ… #علیرضا_ناظمی 4
پناهگاه چشمهایم آشیان نگاه اوست درست همین نزدیکی لابلای ابرناکی شعرها کمی آنسوتر از آبادی نسیم که معطر کرده هوای خانه را در دلکش عبوری ِ ترانه قدمهایش #علیرضا_ناظمی 5
نوروز چند صباحی دیگر از راه می رسد وتو که نیستی من بهاری نخواهم داشت #علیرضا_ناظمی 5
ما درامر محالی قدم زدیم واتفاق ناممکن رخ داد شب در چشمانمان فرو نشست کرد ودر رجز خیابان داغی عطشناک حوصله را به زوایای ناگهان یک اتفاق پیوندی عمیق داد بعد از تولد تو بود که در من من ِ دیگری زاده شد که دلباخته…
تو رفته ای از کوچه دلم من هرغروب گریان لبخندهایم را شعر می کنم حرمان درد غریبی ست درد مشترک ما نبودن است پاییز آمده انارها افتاده اند برگها ریخته اند من سراپا هنوز هرعصر تو را نفس می کشم محال است بی تو این…
دهانم بوی واژه های حضورت را می دهد وبا نسیم آمدنت دکان غم ها تخته می شود رنج ها چوب حراج می خورند راستی قیمت بودنت را کدام صرافی تعیین می کند #علیرضا_ناظمی 1
