به سویم آمد من بودم و او ساعتی را به سمتم گرفت وگفت: خدمت شما ..! وحالا سالهاست من خدمتگزار اویم… #علیرضا_ناظمی 1
درب های بسته ضربه های دستهای تو بی نهایت اضطرابی عمیق و… تلاشهایی بیهوده قفل های نگشوده اشکهایی بی ثمر ونگاهی لبریز آه واحساس هایی ناکام ناکام ناکام #علیرضا_ناظمی 1
پس از باران مرا تنها میان جنگل رها کنید تا آب پاکی روی دست دنیا بریزم ومثل سابق سرمست از نسیم خوش مریمی ها دل به دریا بزنم و درساحل ، مهر را نفس بکشم آستین از دهان بردارم وفریادم را رها کنم در فراسوی…
هنوز سرگردانم لابلای این کتابها که به هر سو رو می کنم آیه های چشمان تو را بیادم می آورند من لبریزم از پرستش پرستش خالقی که تورا رفیق روزهای سخت من قرار داد تا شانه هایت تکیه گاهم وهمراهیت رسیدن به مراد ومطلوبم باشد…
زندگی سهم زیادی ست از پاورقیهای بسیاری که تن داده اند به درحاشیه بودن این اصل ماجراست بوق ممتد نگاه های رهگذران خاکریزهایی از فاصله ملاقات های نامفهوم چشمها جولان تک سرنشین خودروها وقتی اسباب دوستی فراهم و پرشده است شهر از سکانس انعکاس های…
باید بگردی تا نیمه ی گمشده ات را پیدا کنی این اتفاق زمانی می افتد که تو او را انتخاب کرده باشی وچشم انتظار لبخندی هستی که دلت می خواهد تا آشیان درآشیانه ی مهرش بگیری وبعد… #علیرضا_ناظمی 1
