برای بستن ESC را فشار دهید

0 8
1
علیرضا ناظمی

خسته جان به ایستگاه آخر رسیده اشک می پالایم نه رمقی به تن مانده ونای نفس کشیدن می خواهم وارهم از این زندگی وارهم از درد وارهم از ساکنان این کودتای سرد مردمان دل سنگ شهرها حریم ها نمک خوران نمک دان شکن وظالمان بزم…

0 14
1
علیرضا ناظمی

تو را درخواب دیدم لباسی از حریر به تن داشتی کوهی از غرور ، نجابتت را احاطه کرده بود دستانت شکوه بیکران سبزه زارها را نشانه گرفته بود انگشتری از زمرد به دستت گردنبندی زرین درگلو وگوشواره هایی از طلا طلاتر وچقدر آن هیبت زنانه…

0 10
1
علیرضا ناظمی

نشسته ام روبروی پنجره هایی باز  که جان مرا پیوند می دهند  به حوالی چشمانت جایی آنسوتر از بیکرانه های انتظار ومن پرنده شدن را عاشقانه تجربه می کنم   درهوای تو برای آغازین روزی که ما دو تن همه چیز را خوب تجربه خواهیم…

0 4
2
علیرضا ناظمی

دومینوی زندگی شطرنج نگاه احساسی ما به هر چه هست به هرچه نیست راز اینکه تو شاعری راز اینکه من می نویسم بودن تو درکیلومترها دورتر دسترسی هایمان به واژه ها عمیق احساسی که داریم سطرهایی که تلاقی نگاهند درشعر واین فضای مجازی که بارور…

0 13
1
علیرضا ناظمی

دل نگران نباش لابلای این هجمه انبوه درد راهی هست به سوی رهایی وخروج از این بن بست من باور دارم به خدایی که عشق را آفرید دلخون نباش پشت پرچین همه ی این ناملایمات دستانی ست که اجابت دعاهای تورا آمین گوست #علیرضا_ناظمی 2

0 11
1
علیرضا ناظمی

هم آغوشیم با درد با رازهای تلخ زندگیمان وتلخی خاطره هایی که آه از نهادمان بلند می کرد دانه به دانه شبیه دانه های تلخ قهوه که هرکدام درتنهایی هم تلخ تلخند ما نیز زندگی را آغاز کردیم با احساس خوشبختی ونمی دانستیم شیرینی آن…