برای بستن ESC را فشار دهید

0 4
1
علیرضا ناظمی

در نیلگون بیکرانه ی نگاهت غرقه می شوم با التماسی همیشگی وبغضی بلند که صیقل می دهد جان را انگشت به دهان پهلو به پهلوی ِ دهاندره های عصرهای جانسوزم وقتی پرسه می زنی در من و رشحه می افکنی درتن ومی بری بی‌اراده از…

0 8
1
علیرضا ناظمی

عشق را از بر بودیم وشهد شیرینش راجرعه نوش دستهایمان تقاص کدامین گناه را دادند وچه شد که ما ازهم دورافتادیم وقرار های ملاقاتمان این‌چنین طولانی شد من دوباره تلاش می کنم تو دستی بجنبان بگذار دوباره در ما نفس بکشد شعر در هوای بی…

0 9
1
علیرضا ناظمی

شبیه هیچکس نبوده ای ومن دستهای تو را در تندباد هذیان پاییزی سخت گرفته ام حالا چشمهایت را بازکن بندر، دریا … و بادبان های برافرشته دیگر از دیلاق درد نگو موج ها تاب شنیدن ندارند خودت را بسپار به اقیانوس بیکران لب تر کن…

0 8
1
علیرضا ناظمی

خسته جان به ایستگاه آخر رسیده اشک می پالایم نه رمقی به تن مانده ونای نفس کشیدن می خواهم وارهم از این زندگی وارهم از درد وارهم از ساکنان این کودتای سرد مردمان دل سنگ شهرها حریم ها نمک خوران نمک دان شکن وظالمان بزم…

0 14
1
علیرضا ناظمی

تو را درخواب دیدم لباسی از حریر به تن داشتی کوهی از غرور ، نجابتت را احاطه کرده بود دستانت شکوه بیکران سبزه زارها را نشانه گرفته بود انگشتری از زمرد به دستت گردنبندی زرین درگلو وگوشواره هایی از طلا طلاتر وچقدر آن هیبت زنانه…