برای بستن ESC را فشار دهید

0 155
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

در تمامی خواب‌ها کبوترهایی بودند قاصدِ بذرِ شعف که در چشمانشان مهر روییده بود و چینِ غم از پیشانی برمی‌داشت بالِ پروازشان گنجشک‌هایی، حوالی خطوط سفید عابرِ خیابان به دور از هیاهوی چراغ‌قرمزها آرزو می‌چیدند در کالبدِ شهر نبضِ ساعت‌ها آرام‌تر از قبل می‌زد چشمانِ…

0 111
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

دست‌های ما راویان نشاطند که به هم رسیده‌اند با کلی خاطره: از درشکه‌های قدیمی و اسب‌های زین‌شده تا عمق روایتِ‌شهری نو از دوچرخه تا ماشین‌های روز ما مسافرانی پناهنده به شب گاه‌و‌بی‌گاه با نوستالژی‌هایمان قدم می‌زنیم زیر درخت‌های نارونش و می‌ایستیم لحظه‌ها برای شمردن خودرودهای…

0 108
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

فردا، روزی سرد خواهد بود و سنگین از ارتعاش پاییزی درختان و هوای کوچه‌ی ما لبریز خواهد بود از دوردست‌های فاصله شب‌ها ترسناک‌تر خواهند شد و ستاره‌ها دیگر نخواهند رقصید ماه دیگر حوصله‌ی زایش نور ندارد و تگرگ،در کام آسمان ریشه می‌دواند مهتاب چارقد صبر…

0 117
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

حرف‌ها در دهانم نمی‌چرخید زبانم را گویی… و سرانگشتانم بودند که راوی قصه شدند از آسمان، تندباد وزید و من نوازش باد را از پشت دریچه‌ی کولر دیدم تماشایی بود: رقص پرده‌ها در آغوش خیال‌انگیز وسوسه و علائم هشداردهنده پس از آن که به ملاطفتی…

0 106
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

آخرین خبر رویداد مهمی بود: تخطی عاشقانه‌ای مدام شبیه نیش زنبور عسل در رگبرگ های گل‌ها  صحبت از پیراهن تنهایی مرد تشنه‌ای ست که چهار بار،فصل پنجم را دوره کرده و ماجرایش تیتر اول تمام روزنامه‌های شهر شده خدایا، به جای اینهمه برج کمی هفته…

0 96
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

کاج‌ها روایان قصه‌ی‌عشقند در تبسم ملیح این روزهای درد و کلاغ‌ها جارچیان صبوری من و تو هستند در چشم این روزهای فاصله و برف‌ها کاتبان سپیدجامه‌ی‌آه و حسرتند در زلال عطشناک زمستان امان از این کاج‌ها،کلاغ‌ها و برف‌ها! #علیرضا_ناظمی 1

0 89
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

صدای او را که می‌شنوم گریه‌هایم آمیخته می‌شود با لبخندهایش از دور دست‌ها دست‌های شفقت او به سمت من دراز می‌شود هم‌نوا با اشک با اهستگی سخنِ صبورانه‌ی سروها و صدای پای کسی در جوی روانِ این سال‌های رفته رقص‌کنان می‌تازد بر شمایل شب و…

0 131
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

از راه می‌رسی و ترسیم می‌کنی عشق ابدی مرا شبیه شاتوت‌های زیر درخت که با قانون جاذبه راهی پیدا کردند به مقصد دل‌ها با چکمه‌هایی سرخ و زیبایی جادویی خاصی زنانه و حالا دوباره پاییز می‌رسد از گرد راه تو برای اولین بار قدم می‌گذاری…

0 77
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

پیش از آمدنت تنها بودم شبیه پنجره‌ای رو به ساحل در انتظار موج‌های بی‌قرار گریزان از هر چه مهربانی و کارم به نگاه به سنگفرش‌های خیس خیابان کشیده شده بود شبیه بودم به سیب گازنزده‌ی کالی مانده روی درخت که از فرط آفتاب پوسیده شده…

0 73
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

همیشه پنجره‌ای بوده که تو را به من و مرا به تو رسانده این‌بار هم دلم گواهی می‌دهد: در شلاق دقایق حرف‌های خوبی رد و بدل می‌شود پنجره‌ای نو از درون من رو به تو نور می‌ریزد تو در من می‌شکفی بین ما جدایی نیست…