ایستاده ام به تماشا برش های خاکستری صدایت را در صفی طولانی از عقربه ی پلک های دوان دوانم درست حالا که ابرها دریغ می کنند سایه ی خود را از عابران کوچه های شهریور و پاییز جامه دران شکوه رستاخیز مهر توست از پنجره…
تصویر مات تو درآینه تولد دیگری ست از تو تا فاصله ها را به من نشان دهند تو می روی ومن هنوز هم غروبها دلم هوای تو را می کند #علیرضا_ناظمی 1
همراه نسیم جوی آمدی خرامان در بسامد واژه های دلنشین نامت را هجی کردم آب روانی بود روشنایی ولبخند حضورت چارقد به سر با ترنم مهری لبریز باران آمدی و رد گام هایت واژه واژه چکامه ی بلند عشق شد #علیرضا_ناظمی 1
فصلِ رقصِ پاییزیِ گیسوهایت در آبانگانِ خسروانیِ لبخندهایِ گل اناریِ تو و چشمک نگاه در فربهی واژه هایی انس گرفته با سوسوی پنجره پنجره فاصله در عمیقِ توقفِ قلبی در بُهتی شاعرانه قسم به عشق که تماشای تو در آن قاب دلبرانه حق آینه…
غمباری درد از گونه هایش سیل مدام آهم بود در مناظره ای که دلشوره وار چشمهایش برایم از آن ژرفای خیال سینه سوز پرستو گفت وحالا جاذبه آن سوسوی اندیشه وهمدلی بغض شعرآلوده ای شد پامال گر بال پروانه … #علیرضا_ناظمی 1
ایستاده امیدوار شال غم به دور افکنده تا دوردست های افق را نظاره گری وشادمانه در طلبی بزم شعر وشور را تا واژه ها دگر باره موسیقی اشک ولبخند را در باور عاشقانه ات متصور باشند #علیرضا_ناظمی 1
به دره هایی عمیق پرت می شود خیالم سالهاست این منظره در تکرار تنهایی من لباسی نوبه تن دارند #علیرضا_ناظمی 1
حال تو خوب است !؟ چشم هایت هوس باران دارد قلبت نوازش می خواهد دستهایت هو هوی یک نفس عمیق می خواهد ؟ گوشهایت هُرم یک واژه عاشقانه را می طلبد !؟ ومن ایستاده ام به تَقّلا تا اینهمه آرزو را یکجا برآورده کنم #علیرضا_ناظمی…
رها در باد یله در نازکای چمن ایستاده چون کوه در مسیر بادهای شرقی تا استوانه ی تن را به قدر همت سمت وسویی دیگر هدایتگر باشد فارغ از رنج زمانه و زمانه رنج #علیرضا_ناظمی 1
بگذار این زنجیرهای اسارتی را که جلوی دهان ِ باز تو را گرفته اند بیندازم پشت کوه تا به ثمر بنشیند بلوغ تا نتیجه بدهد عشق تا طلوع کند شعر وآفتابی شود درهر چشم اندازی حرف های تو حرف های تو حرف های تو وبوی…