برای بستن ESC را فشار دهید

0 105
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

سه‌شنبه ها برای من حال وهوای دیگری دارند وقتی واژه ها دیوانه از ته حلق ادا می‌شوند من گریزان می افتم دردام اشتیاق لبخندت مشتاقم می کند به آرامشی که دردستان توست وقتی شعر پناهمان می شود واهلی هوس آلوده چشمت از فاصله های دور…

0 104
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

شعرهایم بوی تورا می دهند قسمت من از اردیبهشت چرخ وفلک شهربازی شد گَردان شبیه ماه رقصان شبیه موج جاری شبیه رود عالی شبیه خواب وچشمهایم را که بازکردم توبودی و فرصتی که آغازش لبخند گل اناری توبود به وقت خاموشی ساعت دیواری اتاق من…

0 80
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

این روزها بلای جان من خنده های توست با یاد تماشای موهای تو در چرخش خندان‌ خورشید سپیده درابریِ بارانِ بهاریِ اشتیاق که پنجره ‌ی فرصت را می گشاید به روی آرزوهایم من با دستان تهی آمده ام وسبدی شعر چشمانی از هوس لبریز و…

0 68
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

خورشید که طلوع کند در هوای بی دلی ایام خواهم آمد از کوچ کوچه به کلبه تو سر خواهم زد آشیان خواهم گزید لب تر خواهم کرد بال خواهم گرفت شعر خواهم شد ودر ترجمان  ساز کوک بهارانه ی وجودت مهربانی را لمس خواهم کرد…

0 78
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

دیشب تنها بودم… ازوقتی توباشب بخیر مرابدرقه کردی ومن به خواب نه! به رختخواب رفتم فانوسی دردست برای نوشتن از تو از تنهایی از دلتنگی سختی  که این روزها بلای جان شعرهای من شده است دوام نمی آورم پنجره  رابگشا فردا دوباره بیا خانه ی…

0 56
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

دلم که می گیرد قرارم را می گذارم برای گریه‌ی روی شانه هایت به یاد آن دم که دستانت را —چون برگ‌های قرآن— می‌بوسیدم و می‌گذاشتم بر چشمانِ تشنه‌ام —آه! چه شبهایی که…  دلم که می‌گیرد  خاطراتم را می دوزم به خلسه‌ی خلوت تو  به…

0 86
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

آمده‌ای تا خانه‌ی ویرانِ مرا  درهم بپاشی  از این آشفته که دیگر هیچ نمانده— و ببری‌هستی ‌مرا که  تهی‌ست‌از‌هرامیدی شکایت دارم ؛  اما از کِه؟ نمی دانم؟ و تنها در این تنهاییِ بی‌پایان به شِکوِه فریاد می زنم  آمده‌ای تابِرُبایی  آخرین ذرّه‌ی آرامش را هم…

0 76
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

درکشف لایه های عمیق شعر به تو رسیدم با دستهایی از گلدانِ سخن برآمده غنچه‌های نمکین واژه‌ها بارور شدند به میوه‌های تابستان  به شورِ شیرینِ شهد ِتوت‌فرنگی دستهایم با آغوش تو چون شاخه های سبز درخاک عشق ریشه دواند من با شعر مأنوس شدم و…

0 78
4
علیرضا ناظمی
4 دقیقه مطالعه

بخاطر تو با پالتوی آبی نقره ای  آمده بودم گرم تماشا بیاد آن عصردلخواه که گره خورد عاطفه‌ی‌مان درچند صد متری مترو  نگاه رهگذران  ریگ خیس پیاده روبود من شیفته ی آن سلیقه‌ات در پیچ وخمِ مدرنیته‌ تو …   با قامتی از جنسِ سنت…