برای بستن ESC را فشار دهید

0 112
6
علیرضا ناظمی
6 دقیقه مطالعه

داشتنت احساس خوب شادی ست حالا که دستهایت را زیر سَرم دارم ودوست داشتنت خصوصی ترین تصمیم زندگی ست سالها مشروط زیسته ام برای اینکه بتوانم در حجم انبوه فاصله ها همدمی داشته باشم از جنس عشق شورشگر چون زمان آرام چون سکوت وسرشار از…

0 103
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

به زبان مادری برایم حرف بزن شعربخوان ازیاکریم ها وصدای لبخندت را روانه کن سمت سلام چشمان من تو درتنهایی دلتنگ می شوی ومن درتنهایی برایت گریه می کنم کاشکی! این فاصله ها را می شد  با فرصتی برایر پرکرد فردا که… خورشید از شرق…

0 89
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

می باری درمن شبیه بارانهای بهمن تند ونرم ، تاابد من با چتری ازمهربیکران می ایستم به تماشا باران یعنی تو و من؛  چقدر قشنگ است  خیس شدن…   زیر نجوای مهربان شعر هایت وقتی سرود مهر می‌خوانند لبهایت ومن   بیشتر به تو فکر…

0 105
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

سه‌شنبه ها برای من حال وهوای دیگری دارند وقتی واژه ها دیوانه از ته حلق ادا می‌شوند من گریزان می افتم دردام اشتیاق لبخندت مشتاقم می کند به آرامشی که دردستان توست وقتی شعر پناهمان می شود واهلی هوس آلوده چشمت از فاصله های دور…

0 105
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

شعرهایم بوی تورا می دهند قسمت من از اردیبهشت چرخ وفلک شهربازی شد گَردان شبیه ماه رقصان شبیه موج جاری شبیه رود عالی شبیه خواب وچشمهایم را که بازکردم توبودی و فرصتی که آغازش لبخند گل اناری توبود به وقت خاموشی ساعت دیواری اتاق من…

0 81
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

این روزها بلای جان من خنده های توست با یاد تماشای موهای تو در چرخش خندان‌ خورشید سپیده درابریِ بارانِ بهاریِ اشتیاق که پنجره ‌ی فرصت را می گشاید به روی آرزوهایم من با دستان تهی آمده ام وسبدی شعر چشمانی از هوس لبریز و…

0 69
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

خورشید که طلوع کند در هوای بی دلی ایام خواهم آمد از کوچ کوچه به کلبه تو سر خواهم زد آشیان خواهم گزید لب تر خواهم کرد بال خواهم گرفت شعر خواهم شد ودر ترجمان  ساز کوک بهارانه ی وجودت مهربانی را لمس خواهم کرد…

0 79
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

دیشب تنها بودم… ازوقتی توباشب بخیر مرابدرقه کردی ومن به خواب نه! به رختخواب رفتم فانوسی دردست برای نوشتن از تو از تنهایی از دلتنگی سختی  که این روزها بلای جان شعرهای من شده است دوام نمی آورم پنجره  رابگشا فردا دوباره بیا خانه ی…

0 57
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

دلم که می گیرد قرارم را می گذارم برای گریه‌ی روی شانه هایت به یاد آن دم که دستانت را —چون برگ‌های قرآن— می‌بوسیدم و می‌گذاشتم بر چشمانِ تشنه‌ام —آه! چه شبهایی که…  دلم که می‌گیرد  خاطراتم را می دوزم به خلسه‌ی خلوت تو  به…