برای بستن ESC را فشار دهید

0 88
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

آمده‌ای تا خانه‌ی ویرانِ مرا  درهم بپاشی  از این آشفته که دیگر هیچ نمانده— و ببری‌هستی ‌مرا که  تهی‌ست‌از‌هرامیدی شکایت دارم ؛  اما از کِه؟ نمی دانم؟ و تنها در این تنهاییِ بی‌پایان به شِکوِه فریاد می زنم  آمده‌ای تابِرُبایی  آخرین ذرّه‌ی آرامش را هم…

0 78
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

درکشف لایه های عمیق شعر به تو رسیدم با دستهایی از گلدانِ سخن برآمده غنچه‌های نمکین واژه‌ها بارور شدند به میوه‌های تابستان  به شورِ شیرینِ شهد ِتوت‌فرنگی دستهایم با آغوش تو چون شاخه های سبز درخاک عشق ریشه دواند من با شعر مأنوس شدم و…

0 80
4
علیرضا ناظمی
4 دقیقه مطالعه

بخاطر تو با پالتوی آبی نقره ای  آمده بودم گرم تماشا بیاد آن عصردلخواه که گره خورد عاطفه‌ی‌مان درچند صد متری مترو  نگاه رهگذران  ریگ خیس پیاده روبود من شیفته ی آن سلیقه‌ات در پیچ وخمِ مدرنیته‌ تو …   با قامتی از جنسِ سنت…

0 80
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

در حافظه ی من… ردِّ پای تو، سه خط شعر  و برگه‌های کاهی رنگ پریده ای همچون شبنمی بر لبه‌ی فراموشی می رقصند لبخندهایم  چون برگهای پاییزی از سر انگشتانم   خروشان می چکند  و در سطرهای آغوش بی پایانِ تو آرام می‌گیرند… دستهایت مثل…

1 131
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

من بودم، تو بودی و باید…  در _هیجان_نبودنت خاموش می‌ماندم سکوتِ من قفسی است پر از آوازهای خشکیده درگلو… هرصبح هزارپرستوی ساکت می خرم وتاپاسی ازشب آنها را بادستهای‌بسته‌ام رهایشان می کنم‌ در اسارت پرواز سالهاچراغِ پنجره‌ام فانوسِ بی‌درمانِ انتظار بوده هر شب چلچراغِ تنهایی‌ام…

1 98
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

شب را به‌خیال خاموشی خال‌های لبت که مرا در بستر درد انداخته است به صبح می‌برم           _به‌وقت ساعت ایستاده‌ی اتاق _ با کوله‌باری از مرهم تا بامدادان دوباره برخیزم از بوسه‌های توأمان تو                                       توأمان به‌قدر قوت…

2 105
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

آشنایی، گرمای دستانت بود دوستی، آواز بی‌وقفه‌یِ پرنده‌ها در سپیده‌دم تو لبخند زدی و جهان بهانه‌ای شد برای رویش هزاران برگ  در خیابان‌های خاموش حالا من و عبورِ باد از لای پنجره‌های بسته که نام تو را زمزمه می‌کند  اما هرگز حتی نسیم نمی‌آورد  ذره…

1 101
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

از قیچی تو اشک نمک می ریزد از چرخ خیاطی ات بغل بغل شکوفه از طاقچه بوی نان‌ محبت می آید از طاقه های ابریشم سرود مهر این کوک های مهربانی را  سوزن بزن…  مهرت را قالب بگیر … چین و چروک روزها را صاف‌کن…

2 109
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

نهال ؛ حالا که تازه  قد کشیده است آه ، دق نکند !چقدر تا ماه فاصله دارد به کدام سو روانه باشم نارون ها را به تماشا بنشینم _از فرط عشق ثانیه_ و از فراتِ لبخندت جرعه‌ ای از مهتاب بنوشم بر لبِ دریای بی‌کرانِ…

1 108
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

به استقبال چشمانت در پنجراه ِ افق خواهم دوید تا برای هفته‌ی بعد ریزشِ انگشتانت بر پوستم  چون برگهای باران  قامتِ خمیده‌ی آرزوها را با شرابی از نورِ دیدارت سیراب کند که من، چون اسفند ِنارسی درخاکستر خاموشی در سایه‌ی سنگینِ کوهی خفته بودم ـ…