می خواهم سالهای سال باتوبمانم همراه التهاب هایی که دور ما چمبره زده ودلتنگی هایی که هست…
شوق دوخط شعر شاخه های نفسگیر بلوغ واژه پنجره های باز سمت تو لبخندهای ابری پلک زدن…
شانه به شانه شوق گردن به گردن در فراز با مخمصه هایی از خلسه لبریز و ژرفای…
لابلای شاخه های گل تصویر ماهتابی تو چه درخششی دارد اصلا تو آمده ای که جهانم را…
واژه واژه بردیای جانی تبلور نقوش مهربان تو تمثیل آفتاب آفتاب نور است صور اسرافیل چشمانت هگمتانه…
لبخندهای تو از پشت پنجره به من چشمک می زند قصد رفتن داشتم برمی گردم با کوله…
سرگردانم در باور عشقی عمیق واین روزها نمی دانم چرا قطار شعر من به مقصد نمی رسد…
درتیر رس نگاه های پیوست شده به قاب پرده ها جا مانده غوغای مهربانی آغوش زنی…
تب تند عجیبی ست شرجی بغض آلوده اشک زنی کنار پنجره بی آنکه بداند کائنات از غم…
واژه واژه های سپیدم طعم لبخند تو شد درآن لحظه هایی که درافق های روشن باور نور…