غمباری درد از گونه هایش سیل مدام آهم بود در مناظره ای که دلشوره وار چشمهایش برایم…
ایستاده امیدوار شال غم به دور افکنده تا دوردست های افق را نظاره گری وشادمانه در طلبی…
به دره هایی عمیق پرت می شود خیالم سالهاست این منظره در تکرار تنهایی من لباسی نوبه…
حال تو خوب است !؟ چشم هایت هوس باران دارد قلبت نوازش می خواهد دستهایت هو هوی…
رها در باد یله در نازکای چمن ایستاده چون کوه در مسیر بادهای شرقی تا استوانه ی…
بگذار این زنجیرهای اسارتی را که جلوی دهان ِ باز تو را گرفته اند بیندازم پشت کوه…
در کمینگاه عاطفه وعشق چه بی تابند دیدگانم به هوای خیال دلکش دلبرانه ی تو هجوم سایه…
لبخندهایت را دوست دارم این روزها تو با لبخندهایت زیباتری گاهی وقتها با یک شعر گاهی وقتها…
درآی از آبستنی پنجره و به رخصت مرا بخوان دیرگاهی ست در شب های مهتابی سیاهی از…
آرامشی لبریز از تو در سایه سار درختی و حس عمیق پاییزی مملو از شیرینی #علیرضا_ناظمی 2