تو را درخواب دیدم لباسی از حریر به تن داشتی کوهی از غرور ، نجابتت را احاطه…
نشسته ام روبروی پنجره هایی باز که جان مرا پیوند می دهند به حوالی چشمانت جایی آنسوتر…
دومینوی زندگی شطرنج نگاه احساسی ما به هر چه هست به هرچه نیست راز اینکه تو شاعری…
دل نگران نباش لابلای این هجمه انبوه درد راهی هست به سوی رهایی وخروج از این بن…
هم آغوشیم با درد با رازهای تلخ زندگیمان وتلخی خاطره هایی که آه از نهادمان بلند می…
در پاگرد خیابان حوالی عصر می نشید رایحه ی عطر تو بر مشام من ومرا مجاب می…
از تو می نویسم وبرای چشمهای تو درست حالا که در پلک شب اسیر تقدیریم پیغامش را…
سینه سرخی آسمان و بدگمانی های من به رابطه ای که دلشوره هایش گونه هایم را می…
من هنوز درهوای تو نفس می کشم مادرم دیشب به خوابم آمده بود دستهایت را حنا گذاشت…
سالهاست پوشینه پشمین به تن دوخته اند ما را به ساحل زندگی سالهاست دریا ما را با…