در هوای بیقرار تو کوک می کنم ساز مهربانی را حالا که همهمه ی آوای گامهایت گوش…
دستهای خالی مرا دستهای تو پرمی کند من تازیانه خورده ی روزگارم که اندک نفسی مانده دارم…
تا چند فاصله تا چند اشتیاق وفراق و غمان به دوش تا چند مهر دلبرو دلتنگ عشق…
در پارک در قلمرو دپارتمان نگاه احساس خمودی می کند زنی با سرفه های کوتاه پیاپی ودرد…
برتن سپید واژه هایم برهنگی خاکستری کدری خودنمایی می کند زخمی عمیق و چالاک که تند می…
چایی من وقتی یخ می کند چشمهایم تا بیخ گوشواره ات تیر می کشد تو درجایی آنسوتر…
دلگیرم از خودم که چرا دستهایم میوه های تلخ می دهند کسی با من بگوید راز شیرینی…
دیوانه وار سبقت می گیرم از لگد پرانی نگاه های هرزه و سکسکه های مالیخولیایی که تو…
دامن به دریا گره می زنی تا کابوس غمهای تلمبار شده قلبت باشی رمنده از هرچه دل…
نبض آرام انتظار در بغض همواره چشمهایم وتپش تند کند قلبم روی نیمکتی که عاشقانه هایم را…