آب ،ماهی، ماهی آب چه سنخیتی ست میان این هردو باهم ماهی بدون آب زنده نیست وخیال…
قدم زدن درهوای مطلبوع کوچه ها مطیع درهوای زمستان درست جایی وسط درنگ های بیشمار واژه ها…
فاصله من میان من وتو به قدر همین قند ِ چایی است تو لبخند بزنی جهانم گُر…
دورش می گردم چندان که مهربانی در دستهایش گل می دهد #علیرضا_ناظمی 2
چشم درراهم تا بازآمدنت را به شکوه بیکرانه ای آذین ببندم شهر غرق شعف شود وچشم های…
من آغاز توام درمن دیگری وقتی درچکامه ها عقلانیت سرک می کشد وسایه های سیاه درروشنای سپیدشعرها…
حلقه های مهربانی آغوش باز رؤیا ساحت قدسی نگاه تو آرامشی توأمان با حظ تماشایی گیسوان تو…
خیلی بهم ریخته بودم شبیه چنارها های کنار خیابان که به تن شان رمقی نمانده است یادت…
از دلشوره ها گاهی می پرم از خواب شبیه پرنده ای که آشیانه اش آتش گرفته بعد…
جامانده احساسش در پاییز رازآلود یار ِغار ِ قرارهای عاشقانه ی من به زمستان بگویید دیرتر بیاید……