برای بستن ESC را فشار دهید

0 3
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

همراهت هستم… تا خورشیدِ پلک‌هایت دوان دوان هر صبح از گذرگاهِ ریشه‌ها بدمد در روز تا باور کنی؛ شگفتی جهان را از پنجره های رو به روشنی وبفهمی که این خاکِ نمناک هنوز  گرمایِ تخم‌مرغِ آفتاب ‌خورده را در سینه دارد بگستران در تنم این…

0 2
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

پشت ابرِ نگاهت، دستم رو شده است… بگو؛  بر فراز کدام سجاده‌ی اشک چشمانِ بی‌واژه‌ام این‌گونه بی‌صدا فرود می‌آیند؟ پیشانی اشتیاقم را ببین چگونه بال می‌زند در هوایِ تسبیحِ معنا با قامتی از رکوعِ آتش و درختانی که وضوی باد را  بر پوستِ ثانیه‌ها می‌نویسند……

0 3
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

به تو دلبسته‌ام… مثل سروی که سرود ممنوعه‌ی‌خیال درباغ شعرهایش ریشه دوانده و لبریز است چشمانش  از شرمِ حوا پیش از چیدنِ سیبِ معرفت درگلستان زندگی بیا! دستانم را بگیر مرا به حریمِ سکوت‌های عاشقانه‌ی سحرگاهی ببر جایی که بوی‌کهنه‌ی‌ملال از دامنِ زمانه می‌ریزد واژه…