صبح ها می آیی با کوله باری از مرهم تا اندوه از دلم بر داری دکمه های پیراهنم را بازکن تاقدری نفس بکشم در هوای دلتنگی #علیرضا_ناظمی 0
تو گندم درو میکنی من چشمهای تو را وچقدر دوست داشتنی ست این احساس لبریز لبخند طلایی گوشواره های تو طلایی خوشه های گندم وحظ نگاه من در دالانی که لبریز است از دوست داشتن های مدامت و واژه هایی که بودنت را شعر می…
کوزه های لبالب از آب شانه های صبر و دخترکان درد ، دخترکان داغ دختران آه، دخترکان اشک وحالا در دراز دامنی کلام ها چه کسی از سختی این گل های مرمرشک گل های شور واشک سخن می کند فردا در قیامت نیامده پاسخ ها…