برای بستن ESC را فشار دهید

0 62
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

چشمانت‌راچه بنامم! تاراجگر ! جادوگر ! بلوا! یا زیبای خفته! آهوی ختن ! وچقدر عمیقند نگاه های تو درمن گاهگاهی که دل به نازکای نگاهت پیوند می زنم و آرام درآن سبز! خاکستری! یا قهوه ای چشم ها! رها از هرچه تعلق غَرق در قُرق…

0 63
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

روزی‌دوباره ماپرنده خواهیم شد ودرآسمان شهر آغوش خواهیم گشود روزی سه نوبت به بوسه سلام خواهیم داد وبی حسرت گناه ازجهان دست خواهیم شست در گیسوی شب دست خواهیم کشید باستاره ها مأنوس خواهیم بود به سیاره ها چشمک خواهیم زد وقسمت ما رقص بامهتاب…

0 30
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

درچراغ‌خاموش شب  چه بی صدا به خواب می روند دستهای شاعرمان و ما تنی در خلسه‌ی رؤیا می‌شوییم درانتهای سپیده‌دمان وقتی با باد تبادل احساس دارند ستاره‌ها و بی صدا درگوش دشت می‌پیچد زمزمه‌های تاریکی وچشم شب پرمی‌شود از تلألو نور از کرامت‌مهتاب وقتی پایان‌…