برای بستن ESC را فشار دهید

0 53
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

بلوغ عطشناک مهربانی تو نفسِ جادویی واژه هایت چشمهای تو که جلد آغوشم شد ودستهای تو که مرواریدهای غلطان مهر را در واژه هایی خرسند به نگاه مهربان عاشقی چون من پیوندی‌عمیق زد با چاشنی سلام وخورشید موهای تو که چنگ انداخت‌دردلم وقبیله‌ی شعرهای خُردپیکرم…

0 42
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

راه سبزِ رسیدن به تو با سیزده‌ تابلوی شعر سپید با چشمان قشنگت که در مردمک آنها کهکشانی از ستاره‌های درخشان می‌چرخد درجان من  احساسی آفریده که واگویه‌ی آن هزار منظره سکوت می طلبد تا راز این عمیقِ دلبخواه فاش نشود چه کنم !؟ که…

0 45
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

به پهنای چشم گریستم و درست راس ساعت بیست‌وچهار دستی در سایه‌ روشن مهتاب شانه‌ام را بوسید و حالا مدتهاست در سکوتِ تیک‌تاک ساعت  بی‌دغدغه تا تهِ استخوانهایم  در من فرو خفته عطش دلتنگی به میزبانی چشمانش در گرمای نفس‌هایی نزدیک که می‌گفت: دوستت دارم…