درجنون دلتنگی وقتی نیستی روی مرز تنهایی راه می روم کرت های فاصله را می شمارم خزان زده است دقایق بی تو زمستانی است ثانیه ها بیا وبرهان مرا از این شعرهای همواره غمگین وروایت های همواره غمگنان از این تنهایی مفرط از این درد…
دستهایم را می کشم پر می شود از تو درتلنگری که به من می زند وجودت پرسه می زند در من زندگی بی هیچ شباهتی به قبل جان می گیرد زبان شور می گیرد قلب وخاکستری روزهای پرتکرارم دور می شود از من دور می…
بی آغوش تو شبیهم به مزه ی دلمردگی بادکنکی خالی از هوا بادبادکی رقصان در دستهای تو #علیرضا_ناظمی 2
