زیبا شده ای واین چیز کمی نیست قشنگ تر از همیشه و با چرخش سکان ابرها پایین می آیی شبیه باران پاییزی که سستی را می برد وبا خود انگیزشی لبریز حظ به همراه می آورد از سر درختان روسری می کشی صید دلها می…
بوی قهوه تو سرک می کشد در تمام وجودم و من چه لبریز می شوم از تو وقتی عاشقانه درتختخوابم چشم به قاب عکست به ژست های تو جلوی لنز دوربین حسادت می کنم و چقدر مرا هوایی آن نگاه مستت می کنی هرشب که…
وعده ما جایی حوالی خیابان زیر باران درهوای دلچسب زمستانی که بوی آشتی داشت و همدلی با چاشنی عشق وطعم ملس گلهایی که دوستشان داری چشمهایت که برق تماشا داشت و کفش های کتانی تو که تا فرق سر در آب رژه می رفتند روییدن…
