از طبقه ی سوم ساختمان حوالی هر بامداد برمی خیزد روحم درشهر پرسه می زند رفتگرها را سلام می دهد وبه نشانی تو سرک می کشد خانه ی نبش کوچه از حیاط عبور می کند رایحه ی تو را نفس می کشد وبه رسم مهر…
ترانه های مهرت همراه آوازهای دلکش حضور تو و بی تابی های شبانه ام در لَختی نگاه معصومانه از تو خلاصه می شود من هرشب به جرعه ای بوسه های بیقراریت بسنده می کنم وقتی تو در خوابی عمیق کوچه های پاییز را همراه برگ…
آغوش وا می کنم به روی تنهاییش درآذری که قرارمان بود در پاییزی که وعده داده بودم #علیرضا_ناظمی 2
