بگذار بباریم بی امان شبیه روزهای بارانی تا آغوشهایمان بوی نم بگیرد ولبخندهایمان تاول بزند بگذار حمله کنند واژه ها به جان سطرها واسب های احساس مان زین شوند حالا که پرده های خجالت را کنار زدیم وجهان بکام شاعرهاست #علیرضا_ناظمی 2
باغ انار شیربهای خوبی های توست در ازدحام پنجره های روبه زندگی حالا که نقش مقدس آدمیت را در نخستین سلول های روشنایی معنا کردی واز دهانت کلمه ها می تابند به سطرهای دفترم بگذار عطر لباس هایت نیز درجانم جاری شود ومن جان بگیرم…
شعر دست مرا گرفت “آمده بودم که بروم “ وهنوز چشمهای تو را که بیاد می آورم خواب قیلوله ام می پرد در قلبم پروانه ها به صف می شوند برلبانم عروج واژه ها خودنمایی می کند تو ” آمده بودی که بمانی “ وچقدر…
