زمستان آمده است تا نبودنت را جار بزند وقتی واژه ها دردهانم نمی چرخند وباد دارایی هایم را برده دلخوش به شاخه های تاکم وقتی دور است ازمن چشمهایت ونگران در شعرهایم جوانه می زند برف #علیرضا_ناظمی 1
شومینه از هوای تو پرشده است من درآتش عشقت در گداز وجودت که قابله ای ست درخور مرا مشایعت می کند در تولدی دوباره در رهن زندگی #علیرضا_ناظمی 1
به خوابهای پریشان من بیا ومثل پاییز برایم انار بیاور ومرا مهمان کن به طعم گس خرمالویی ودستانت را پناه شانه هایم کن من در انزوا وتاریکی مبهم خوابهایم بی تو … می میرم #علیرضا_ناظمی 1
